همسر احمد ‌رضا جلالی: پسرم هنوز نمی‌داند پدرش به اعدام محکوم شده است

0

چهار سال پیش در آستانه زمستانی سرد، احمد رضا جلالی کیفش را بست تا برای سفری دیگر راهی فرودگاه شود – قرار بود فقط دو هفته تهران بماند و برگردد استکهلم تا با همسر و دو فرزندش برای تعطیلات زمستانی، برنامه‌ریزی‌ ‌کنند

چهار سال از آن روز گذشت ولی او هنوز برنگشته است. دختر احمد رضا جلالی که حالا هجده ساله شده، راه پدرش را دنبال کرده و از دانشگاهی که پدرش دکترا گرفت،‌ او در رشته پزشکی پذیرش گرفته است

احمد رضا جلالی متخصص مدیریت بحران‌ طبق معمول به دعوت دانشگاهی، به تهران رفته بود که ماموران وزارت اطلاعات او را بازداشت کردند. یک سال بعد او که حالا شهروند دو تابیعتی ایرانی-سوئدی است در دادگاه انقلاب به اتهام جاسوسی برای اسراییل و دادن اطلاعات به موساد برای ترور دانشمندان هسته‌ای ایران به اعدام محکوم شد. وکلای آقای جلالی گفته‌اند از موکلشان زیر شکنجه اعتراف گرفته شده و پیش از تایید حکم اعدام در دیوان عالی فرصت ارایه دفاعیه به آنها داده نشده است. سفرهای او به حدی عادی بود که همسرش ویدا مهران‌نیا آن روز فقط تلفنی از دانشگاه به او زنگ زد که خداحافظی کند و برای او سفری بی‌خطر آرزو کند. ویدا مهران‌نیا می‌گوید در بیش از چهار سال گذشته هر لحظه منتظر بازگشت همسرش بوده و هیچ کسی نمی‌تواند حتی تصور کند بر او و خانواده‌اش چه گذشته است: «حتی تحمل دو هفته برای ما سخت بود، هیچ وقت فکر نمی‌کردم چهار سال طول بکشد. همه به من می‌گویند تو خیلی قوی هستی. ولی من قوی نیستم چون چاره‌ای ندارم. چون دو تا بچه دارم و بچه‌های من منتظر پدرشان هستند.» با ویدا مهران‌نیا در کافه‌ای در مرکز استکهلم صحبت کردم. او ترجیح داد به خانه‌اش نرویم چون هنوز پسر کوچک‌شان نمی‌داند که پدرش در ایران زندانی است و فکر می‌کند برای سفری کاری تهران رفته است. خیابانی که این کافه کوچک در آن واقع است، شلوغ است و بسیاری از خانواده‌ها آماده کریسمس و سال نو میلادی می‌شوند. دیدن این ازدحام ویدا مهران‌نیا را به یاد احمد رضا جلالی می‌اندازد که در سلولی انفرادی در زندان اوین در بند است. تمام این چهار سال او و دو فرزندش کریسمس، سال‌نو، نوروز و مناسبت‌های دیگر را در انتظار و اندوه سر کردند

ویدا مهران‌نیا هنوز بابت خداحافظی نصفه نیمه چهار سال پیش با احمدرضا را حسرت می‌خورد

‘چهار سال شکنجه و کابوس ‘

ماه پیش احمد رضا جلالی به سلول انفرادی در قرنطینه بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و حدود یک ماه ارتباطش با بیرون قطع بود. اما روز سه‌شنبه هفته پیش ۱۱ آذر/قوس در تماس تلفنی کوتاهی به خانواده‌اش گفت که قرار است او را برای اجرای حکم اعدام به زندان رجایی شهر کرج منتقل کنند. ویدا مهران‌نیا می‌گوید در تمام این سال‌ها نه تنها که همسرش زیر شکنجه روحی و جسمی بوده که او و فرزندانش هم از نظر روحی و روانی شکنجه شده‌‌‌اند و هر خبری که از ایران به آن‌ها می‌رسد را با دلهره و وسواس دنبال می‌کنند. «خیلی شوکه شده بود و ترسیده بود و از من کمک خواست به خاطر این که خودش هم باور نمی‌کرد. احساس درماندگی شدید می‌کرد. کسی که آن‌جا گرفتار شده خیلی برایش سخت است و احساس می‌کند هیچ کاری نمی‌تواند انجام بدهد و هیچ قدرتی ندارد… و آنجا مانده بدون هیچ کمکی و برایش می‌گویند یک هفته دیگر می‌خواهند اعدامش کنند. خیلی خیلی سخت است

ویدا مهران‌نیا با بغضی در گلو می‌گوید احمد رضا سپس با دخترش صحبت کرد و به او گفت که اگر پدرش زنده بود یا نه ولی او همیشه تلاش کند انسان خوبی باشد و به همه خوبی کند. ویدا مهران‌نیا و دخترش پس از این تماس، تمام شب گریه کردند و به فعالان حقوق بشری و مقام‌های سوئد و اتحادیه اروپا تماس گرفتند تا برای جلوگیری از اعدام همسرش دست به کار شوند. او می‌گوید تماس تلفنی آقای جلالی از زندان کوتاه بود اما جملاتی که می‌شنید به یک کابوس می‌ماند و هنوز از شوک آن بیرون نشده است. «پسرم فکر می‌کند شاید پدرش کارش را نسبت به او ترجیح داده.» برای ویدا که با دو فرزندش در حومه استکهلم زندگی می‌کند تحمل دوری احمد رضا جلالی و اتفاقاتی که برای او در تهران افتاده هم به عنوان یک همسر و هم به عنوان یک مادر نفس‌گیر بوده است. دختر آن‌ها سیزده ساله بود که پدرش تهران رفت، حالا هجده ساله است. پسرشان فقط چهار سال داشت و حالا هشت ساله شده است. برای ویدا مهران‌نیا کنار آمدن با سوال‌هایی که او در مورد پدر خود می‌پرسد هر روز سخت‌تر می‌شود. «بعضی وقت‌ها می‌پرسد پدرم چرا برنمی‌گردد؟ گاهی فکر می‌کند شاید پدرش کارش را نسبت به پسرش ترجیح داده است. خیلی سخت است.» احمد رضا در تماس تلفنی روز سه شنبه هفته پیش قبل از این که تلفن را قطع کند جمله‌ای دیگری هم به ویدا گفت: «احمد رضا به من گفت اگر اتفاقی افتاد به پسرم یعنی آریو نگویید که من را اعدام کردند. به او بگویید که من در تصادف کشته شدم. بچه من هنوز نمی‌داند پدرش در زندان هست.» احمد رضا جلالی در سال ۲۰۰۹ میلادی وارد سوئد شد و خانواده‌اش یک سال بعد وقتی او برای مقطع دکترای خود در انستیتوی کارولینسکا در استکهلم قبول شده با او یکجا شدند. او در سال ۲۰۱۲ از مدرک دکترای خود دفاع کرد و برای مدرک فوق دکترا به ایتالیا رفت و در سال ۲۰۱۵ میلادی به سوئد برگشت. در سال ۲۰۱۸ دولت سوئد وقتی احمد رضا جلالی در زندان بود به او و خانواده‌اش شهروندی اعطا کرد. برخی در ایران گفتند که اعطای شهروندی به او نشان داد که احمد رضا جلالی چهره‌ای کلیدی برای غرب بوده است. ویدا مهران‌نیا اما می‌گوید آن‌ها قبل از سفر همسرش به تهران اقامت دایم سوئد را گرفته بودند و مدارک‌شان در اداره مهاجرت برای گرفتن شهروندی سوئد بود. او می‌گوید چون احمد رضا جلالی در سوئد دکترا گرفت، طبق مقرراتی که شامل حال دانش‌جویان دکترا می‌شود، به آن‌ها شهروندی داده شده است

احمد رضا جلالی در زمینه ایمن‌سازی در برابر پدیده‌های طبیعی تدریس می‌کرد

جای خالی یک محقق

تخصص احمد رضا جلالی در حوزه مدیریت بحران و آمادگی بیمارستانی برای حوادث غیرمترقبه است – او در تمام او سال‌های قبل از بازداشتش مشغول تحقیق برای آسیب‌شناسی و ایجاد ایمنی بیمارستان‌ها در مناطقی که زیر تهدید فجایع طبیعی‌اند، بود. به مرکز سُدرخورک‌هوست در جنوب استکهلم رفتم که شاخه‌ای از انستیتوی کارولینسکا در آن موقعیت دارد و احمد رضا جلالی بیشتر وقت خود را در سوئد در راهروهای آن گذرانده است. عکس او هنوز در کنار سایر فارغ‌ تحصیلان این انستیتوی کنار عنوان پایان‌نامه او روی دیوار نصب است. عنوان پایان نامه او «آمادگی و ایمنی بیمارستانی: تدابیر پزشکی در برابر بلایای طبیعی» است که آن را در قالب چهار مقاله بلند علمی از جمله مقایسه تدابیر بیمارستانی و مدیریت بحران در ایران و سوئد برای مدرک دکترای خود منتشر کرده است

او حتی بعد از این که مدرک دکترای خود را گرفت با انستیتوی کارولیسنکا به همکاری ادامه داد و زیر نظر لیزا کرلند پرفسور پزشکی بحران‌های طبیعی، در برنامه‌‌های تحقیق سهم گرفت. لیزا از شهری دیگر به استکهلم آمد تا در مورد احمد رضا صحبت کند. به نظر او سهم آقای جلالی در این حوزه تحقیق چشمگیر بوده است: «پزشکی مدیریت بحران حوزه جدیدی در کارهای تحقیق به شمار می‌آید، برای همین می‌توانم بگویم که سهم او در این حوزه چشمگیر بود… به نظر من اشتیاقی که به مردم کشورش داشت انگیزه اصلی او برای کمک بود، نه تنها برای کمک به مردم ایران که این در پیشبرد تحقیقش هم تاثیر فراوانی داشت.» لیزا می‌گوید در ماه آوریل ۲۰۱۷ جلسه‌ تحقیق داشتند که احمد رضا در آن حاضر نشد و همین بود که لیزا شک کرد اتفاقی برای او افتاده است چون لیزا می‌گوید او قبل از آخرین سفرش به ایران هیچ کلاس و سمیناری را از دست نداده بود. وقتی احمد رضا در ایران بازداشت شد خانواده او به دوستان و همکارانش در ابتدا گفتند که او در یک حادثه رانندگی صدمه دیده و بستری شده است چون فکر کردند شاید این به رهایی فوری او کمک کند. ولی بعد از چند ماه تصمیم گرفتند برای نجات او دادخواهی کنند و این بود که همه خبر شدند برای او چه اتفاقی افتاده است

حکم اعدام

لیزا کرلند می‌گوید وقتی مطلع شد که ایران احمدرضا جلالی را به اعدام محکوم کرده است به طور غیر قابل توصیفی شوکه شده بود:‌ «او خیلی مودب بود، وقتی ما وارد اتاق می‌شدیم به پا می‌ایستد و هر چه می‌گفتیم لازم نیست ولی او به احترام ما می‌ایستاد. او خیلی اشتیاق داشت و می‌خواست به کمک دانشی که داشت تغییری ایجاد کند و به مردم در ایران کمک کند.» همکاران احمد‌رضا جلالی عکس‌هایی از او را با من نشان دادند که او را در حال ارایه سمینار در کشورهای اروپایی و ایران نشان می‌دهد

کترینا بم و ورونیکا لیندسترم،‌ هر دو دانشیار در انستیتوی کارولینسکا چهار سال با احمد رضا در یک اتاق مشغول تحقیق برای دوره دکترای خود بودند. هر دو از احمد رضا جلالی به عنوان فردی «مودب، سر به زیر و محترم» یاد می‌کنند که همیشه در مورد ایران صحبت می‌کرد و هیچ ترسی از سفر به ایران نداشت

ویرونیکا لینسترم، دانشیار کارولینسکا: «من چون در مورد وضعیت ایران می‌دانستم از او می‌پرسیدم که چرا سفر می‌کند، چون من فکر نمی‌کردم ایران امن باشد. ولی او همیشه می‌گفت تحقیقی که انجام داده در مورد آمادگی برای بحران‌های طبیعی است و برای مردم ایران خیلی اهمیت دارد چون ایران در نتیجه این حوادث خیلی ضرر کرده. به همین دلیل به ایران می‌رفت

لیزا کورلند، مدرس دانشگاه می‌گوید احمدرضا جلالی به او اطمینان داده بود که سفرش به ایران «بی‌خطر» است

دادخواهی

در کنار همسر و دختر احمدرضا جلالی سازمان‌های بین‌المللی و پژوهشگران هم از دولت ایران خواسته‌اند که پرونده آقای جلالی را بازنگری کنند. در سال ۲۰۱۷ یک سال پس از بازداشت احمد رضا جلالی، ۷۵ نفر از برندگان جایزه نوبل در نامه‌ای به مقام‌های ایران خواستار رهایی فوری او شدند. دو هفته پیش نیز ۱۵۰ تن از برندگان جایزه نوبل نامه‌ای به آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران فرستادند و از او خواستند که در این پرونده مداخله کند و آقای جلالی رها شود. ماه گذشته نیز عفو بین‌المللی از ایران خواست که حکم اعدام او را لغو کند و وزیر خارجه سوئد هم اخیرا گفت با همتای ایرانی خود برای جلوگیری از اجرای حکم اعدام احمد رضا جلالی صحبت کرده است. ایران اما به مقام‌های غربی گفته در آنچه امور داخلی خود می‌خواند مداخله نکنند

فهرست شهروندان خارجی و دو تابعیتی که ایران به ظن جاسوسی زندانی کرده بلند است. سازمان‌‌های مدافع حقوق بشری تهران را متهم کرده‌اند که با این ترفند در پی امتیازگیری از کشورهای متبوع این زندانیان بوده است. ماه گذشته ایران یک پژوهشگر استرالیایی-بریتانیایی را که به اتهام جاسوسی به ده سال زندان محکوم کرده بود پس از دو سال آزاد کرد. در معاوضه با ۳ زندانی ایرانی در تایلند. نازنین زاغری راتکلیف، کارمند بنیاد خیریه تامسون رویترز هنوز در ایران در بند به سر می‌برد

زلزله زدگان بم

احمدرضا جلالی در صفحه دوم پایان‌نامه دکترای خود تحقیقش را به زلزله زدگان بم تقدیم کرده است. ویدا مهران‌نیا می‌گوید دیگران عمدتا آثار خود را به همسر یا خانواده خود تقدیم می‌کنند اما او در کتابش نوشته:‌ «به کسانی که در اثر فجایع طبیعی در سراسر دنیا کشته و یا متاثر شده‌اند به خصوص مردم شهر بم در ایران.» زلزله بم در سال ۲۰۰۳ جان دست کم ۲۶ هزار نفر را گرفت و همسرش می‌گوید این رویداد در تحقیق او تاثیر زیادی داشت چون همیشه می‌خواست به دیگران کمک کند. احمدرضا جلالی هیچ وقت شاید تصور هم نمی‌کرد که گرفتن مدرک در حوزه مدیریت بحران سرنوشت او را به سلولی انفرادی و حکم اعدام بکشاند

با این وجود، دختر احمدرضا جلالی در غیاب پدر خود در این سال‌ها تلاش کرده راه پا جای قدم‌های پدرش بگذارد. او با نمرات خوب از انستیتوی کارولیسنکا،‌ جایی که احمدرضا از آن مدرک دکترای خود را گرفت، در رشته پزشکی پذیرش گرفته است و می‌گوید به پدرش افتخار می‌کند. ویدا مهران‌نیا وقتی این موضوع را توضیح داد در یک چشم اشک داشت و در چشمی شادی. «دختر من وقتی راهنمایی را تمام کرد و فارغ تحصیل شد، شاگرد اول شد پدرش نبود کنارش که به او افتخار کند. وقتی دبیرستان را با بهترین نمره تمام کرد پدرش نبود که به او افتخار کند. دانشگاه کارولیسنکا قبول شد و مثل پدرش پزشکی را انتخاب کرد ولی باز پدرش نبود کنار و جای او همیشه پیش ما خالی است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *