یک شاهد در دادگاه اعدام‌های ۶۷: زندانیانی که حمید نوری برد دیگر جایی دیده نشده‌اند

0

در ادامه دادگاه حمید نوری در استکهلم سوئد، روز سه‌شنبه ۴ آبان، رضا فلاحی به عنوان شاهد و شاکی در دادگاه گفت که در راهروی مرگ دست‌کم سه-چهار بارحمید نوری را دیده که زندانیان را به سمت حسینیه اعدام‌ها در زندان گوهردشت برده است

او گفت افرادی که حمید نوری برد، دیگر جایی دیده نشده‌اند و برای زندانیان «دیدنحمید نوری، ناصریان(محمد مقیسه) و (داوود) لشکری مسأله‌ای عادی بود

در آغاز جلسه محاکمه حمید نوری به‌ اتهام مشارکت در اعدام‌ چند هزار زندانی سیاسی ایران در سال ۱۳۶۷، قاضی دادگاه اعلام کرد که دو هفته از جلسات دادگاه در آلبانی برگزار خواهد شد. به گفته او، استماع شاهدان مستقر در آلبانی برای ادله اثبات جرم ضروری است و دادستان و قضات، وکلای حمید نوری و وکلای شاکیان و شاهدان در دادگاه آلبانی حاضر خواهند بود

حمید نوری متهم است که در مقام دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج در اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است، اتهامی که خود آن را رد می‌کند. او روز ۱۸ آبان ۹۸ با یک پرواز مستقیم از ایران وارد فرودگاه استکهلم شد و بلافاصله دستگیر شد

وکیل مشاور رضا فلاحی در جلسه روز سه‌شنبه دادگاه گفت که او، در سال ۱۳۶۰ در حالی که سرباز بوده بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق به ده سال زندان محکوم شده است. او در زندان‌های اوین و قزل‌حصار زندانی بوده و در سال ۱۳۶۵ به زندان گوهردشت منتقل شده است

رضا فلاحی که ساکن انگلستان است گفت که هفتم مرداد ماه در زندان گوهردشت فرغونی دیده که طناب می‌برد و زنان و مردانی که برای اعدام می‌بردند: «ما می‌دیدیم در سوله‌ای که به آن مسلط بودیم، جنب و جوش زیادی در جریان است. معلوم بود که خبری‌‌ شده. ناگهان یکی از بچه‌ها داد زد فرغون، فرغون. من دیدم که یک فرغون می‌برند که توی آن طناب است و کسانی را دیدم که مطمئنم زندانی نبودند. زنانی با مانتو که کیف و کفش داشتند و مردانی با کیف سامسونت. معلوم بود زندانی نبودند اما چشم‌بند داشتند. به نظر می‌رسید بیرون از زندان آنها را آورده‌اند که اعدام کنند

او گفت که دهم مرداد به راهروی مرگ برده شده است: «منحمید نوری را دیدم که یک کاغذ دستش بود. دو یا سه پله بالاتر از او بودم و کامل او را می‌دیدم. نگاهم را به چشمش دوخته بودم و آن چشم‌ها هنوز در حافظه من هستند. آمد با من برخورد کرد. اسم و فامیل و اتهامم را پرسید و اینکه چند سال حکم دارم. بعد من و تعدادی دیگر را به انفرادی بردند و دوشنبه دهم تا چهارشنبه دوازدهم من در انفرادی بودم. چهارشنبه صبح پاسدار آمد و گفت چشم‌بند بزن بیا بیرون

به گفته آقای فلاحی، یک پاسدار در حالی یقه او را گرفته و به سمت راهروی مرگ می‌برد: «ما را نجس می‌دانستند اما مرا با شتاب می‌کشاند. یک دمپایی‌ام افتاد. نگذاشت بردارم و گفت با پا می‌توانی راه بروی. دمپایی دیگرم هم درآمد. مرا یک جایی گذاشت که بعدا فهمیدم کریدور مرگ است. سرتاسر راهرو، چپ و راست زندانی چشم‌بند زده و رو به دیوار بودند. ناصریان (محمد مقیسه) آمد و اسمم را پرسید و من داوود لشکری و حمید نوری را دیدم. رفت‌ و‌آمد پاسدارها به سمت حسینیه گوهردشت بود و ناصریان (محمد مقیسه) مرا پیش هیأت مرگ برد و من دو نفر از زندانیان را دیدم که روی صندلی نشسته‌اند و کاغذ دستشان است

رضا فلاحی گفت که در اتاق هیات مرگ، حسینعلی نیری، ابراهیم رئیسی، مرتضی اشراقی و مصطفی پورمحمدی را دیده است: « بعدا صددرصد مطمئن شدم نیری بود که به من گفت که چرا دمپایی نداری؟ گفتم این را باید از پاسدارتان بپرسید. خیلی محترمانه به آن پاسداری که آنجا بود گفت لطفا برایش یک جفت دمپایی بیاورید. بعد شروع کردند سوال کردن که اسمت و نام پدرت چیست و چند سال حکم داری و آیا عفو خورده‌ای و اتهامت چیست؟ گفتم هواداری از سازمان. گفتند کدام سازمان؟ گفتم شما می‌گویید منافقین. گفت می‌دانی اینها خیلی جنایت کرده‌اند؟ آیا مصاحبه را قبول می‌کنی؟ گفتم نه، مگر اینکه برای آزادی باشد آن‌وقت شاید قبول کنم. یکی‌شان سوال کرد آیا تو ترور را قبول داری؟ من گفتم نه، من ترور را هر کسی بکند قبول ندارم. زیر لب گفت متهم اعلام می‌کند ترور را قبول ندارد پس منافقین را قبول ندارد. به ناصریان(قاضی مقیسه) گفتند ببر بیرون همین‌ها که گفت را بنویسد

او گفت که براساس شوخی‌هایی که برخی زندانیان در راهروی مرگ می‌کردند و از کلیدواژه‌ها متوجه شده که دارند از اعدام و از طناب دار حرف می‌زنند: «دیدمحمید نوری جلو رفت، چند پاسدار وسط‌های صف بودند و بچه‌ها را به سمت حسینیه می‌بردند بعد دیدم پاسدارها دارند برمی‌گردند و دست یکی از آنها چند ساعت بود که همین‌جوری توی دستش کرده بود. دست یکی هم یکی دو کاپشن بود. دست یکی، تعدادی لنگ‌ که بچه‌ها معمولا به جای چشم‌بند می‌بستند تا بهتر ببینند و من با برگشتن این وسایل و به‌خصوص لنگ‌ها، متوجه شدم دوستان ما هر جا که رفته‌اند دیگر نیازی به چشم‌بند ندارند

او به نقش حمید نوری اشاره کرده و گفت: حمید نوری پشت بچه‌ها می‌ایستاد و می‌پرسید که هیات رفتی؟ نام و نام پدرشان را می‌پرسید و بر اساس جوابی که می‌دا‌دند جایشان را جابه‌جا می‌کرد. با اکثر ردیف‌هایی که برای اعدام می‌بردند قطعا می‌رفت. چون از دادیاری ما فقط دو نفر را آنجا داشتیم. یکی ناصریان یا مقیسه‌ بود که همیشه جلوی در دادگاه بود وحمید نوری که چک می‌کرد که رفته‌اند دادگاه یا نرفته‌اند

در ادامه جلسه دادگاه، دادستان از رضا فلاحی درباره چگونگی شناختی که از حمید نوری داشت سوال کرد. او پاسخ داد که «دیدنحمید نوری، ناصریان(محمد مقیسه) و (داوود) لشکری مسأله‌ای عادی بود.» و «ما او را در دادیاری با چشم‌بند دیده بودیم، اما در داخل بند بدون چشم‌بند دیدیم. ۴-۵ بار با هم صحبت کرده بودیم و بیشتر از ۲۰-۳۰ بار او را دیده بودم

دادستان از شاکی پرسید که با چشم‌بند چگونه حمید نوری را دیده و می‌شناخت. او گفت که از صدا و لحن و ادبیات حمید نوری او را می‌شناخت و از زیر چشم‌بند هم او را می‌دید

دادستان مجددا درباره چشم‌بند سوال کرد و به رضا فلاحی گفت که شما گفتید روز دهم مرداد در راه‌پله‌ها حمید نوری را خیلی واضح و روشن می‌دیدید و چشم‌ در چشم او داشتید. شما اگر چشم‌بند داشتید چطور چشم در چشمحمید نوری بوده‌اید؟ رضا فلاحی گفت: «چون ایشان پایین‌تر از من ایستاده بود، من از زیر چشم‌بند می‌دیدم

دادستان سپس از رضا فلاحی درباره ۱۲ مرداد و راهروی مرگ پرسید و گفت که شما گفتید صورت زندانیان رو به دیوار بود و شما که چشم‌بند داشتید چطور دیدید؟ آقای فلاحی پاسخ داد: «ما هفت سال چشم‌بند می‌زدیم و من فکر می‌کنم کسی که دیپلم دارد و ۷ سال درس می‌خواند دکترا یا فوق تخصص می‌گیرد

او همچنین گفت که یکبار بر اثر شکنجه‌ها، پرده گوشش پاره شده و دوبار هم عمل فتق انجام داده است: «من باید به دادیاری مراجعه می‌کردم و این مراجعه با حج آن سال همزمان شد که گفتند رژیم ایران می‌خواسته در بخش بار حجاج، مواد منفجره ببرد و عده‌ای از حاجیان هم زیر دست و پا رفته و کشته شدند. من رفتم دادیاری.حمید نوری اول گفت که اجازه نمی‌دهند من برای عمل از زندان خارج شوم. بعد بحث حاجی‌هایی را که کشته شدند مطرح کرد. از اتهام من پرسید وقتی گفتم هواداری، با یک لیوان که خیلی ضخیم بود محکم توی سر من کوبید. بعد هم شروع کرد به فحش دادن که برو گمشو منافق. بعد من را برگرداندند به بند. این ماجرا حدود یک سال بعد از رفتن من به گوهردشت یعنی سال ۶۵ اتفاق افتاد

دادستان گفت: «شما گفتید سال ۶۵ به زندان گوهردشت منتقل شده‌اید پس این ماجراها باید در سال ۶۶ اتفاق افتاده باشد. رضا فلاحی گفت :اشتباه گفته‌ام. باید سال ۶۶ بوده باشد

حمید نوری اتهامات مطرح شده را رد کرده است. به گفته وکیل او، موضع حمید نوری این است که این اعدام‌ها هرگز رخ نداده است و نمی‌تواند اتهامات را بپذیرد

وکیل حمید نوری مدعی است که موکلش در زمان اعدام‌ها در مرداد و شهریور سال ۱۳۶۷ به خاطر تولد فرزندش در مرخصی بوده است

برگزاری دادگاه حمید نوری که تا آوریل سال آینده در دادگاه استکهلم سوئد ادامه خواهد داشت واکنش مقامات جمهوری اسلامی را نیز در پی داشته است

سعید خطیب‌زاده، سخنگوی وزارت خارجه ایران، روز اول شهریور محاکمه آقای نوری را «یک طراحی توسط گروهک منافقین» خواند و مدعی شد که دادگاه سوئد به یک سری داستان و مستندسازی و شاهدسازی دروغی که همه از سوی یک گروهک صورت گرفته استناد کرده است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *