حمله دانشگاه کابل؛ از دختری که خودش را به مردن زد تا پسری که هفت ساعت در دستشویی قایم شد

0

“خودم را به مردن زده بودم. برای لحظه‌ای سرم را بلند کردم که دیدم رو به رویم یک گرده/کلیه افتاده بود، سریع چشم‌هایم را بستم. یک دفعه صدای دوستم سهیلا بلند شد که می‌گفت: مادر، مادر… فقط گفتم سهیلا؟! ولی همکلاسی‌ بغل دستی‌ام گفت حرف نزن که جان همه را به خطر می‌اندازی. سکوت کردم، ولی صدای سهیلا هنوز هم می‌آمد که می‌گفت: مادر، مادر

جملات اسفناک بالا را شکیلا با سرفه‌های خشک و چشم‌های خیس بریده بریده به من ‌گفت. او دانشجوی سال چهارم دانشکده پالیسی (سیاستگذاری) و اداره عامه دانشگاه کابل و یکی از چند دانشجویی است که دو روز قبل از حمله “داعش” به این دانشگاه جان سالم به در برد. حمله روز دوشنبه (۱۲ عقرب/آبان) به دانشگاه کابل وحشت و تلخی شدیدی را میان مردم افغانستان ایجاد کرده است. در این حمله دستکم ۲۲ نفر که اغلب دانشجو بودند کشته و ۴۰ نفر زخمی شدند. حمله بر ساختمان آموزش‌های حقوقی دانشگاه (استاژ) که آن روز دانشجویان دو کلاس دانشکده پالیسی و اداره عامه و یک کلاس حقوق و علوم سیاسی را جا داده بود صورت گرفت. به سراغ مصاحبه با نجات‌یافتگان این رویداد رفتم. هر کدام شوکه‌شده و در وضعیت روانی بدی قرار داشتند. شکیلا که ۲۲ ساله است، ۲۲ نفر از همکلاسی‌ها و هم‌دانشگاهی‌هایش را در این رویداد از دست داد. از جمله سهیلا، دوست صمیمی و هم‌اتاقی خوابگاه او از چهار سال به اینسو. هرچند خودش گلوله نخورد و زنده ماند اما این رویداد روان او را به شدت زخمی کرده است و این در صورتش پیدا بود

یکی از کلاس‌هایی که در حمله دو روز قبل در آتش سوخت

””خودم را به مردن زدم تا زنده بمانم ””

از اول صبح قبل از رسیدن به دانشگاه قصه کرد. اینکه با سایر همکلاسی‌هایش به مناسبت اول‌نمره شدن جمیله، رفته بودند دهن شیرین کنند، غافل از اینکه زندگی تا دقایقی بعد از آن تلخ‌ترین مزه را به آن‌ها می‌چشاند. پرسیدن سوال از نجات‌یافتگان یک رویداد که با مرگ فاصله‌ای نداشتند و اجساد خون‌آلود دوستان و همکلاسی‌های‌شان را به چشم دیده‌اند سخت است، اما شنیدن پاسخ‌ها سخت‌تر. “من و چند نفر دیگر از همکلاسی‌هایم که در آخر صنف و در گوشه دیوار بودیم خودمان را به مردن زده بودیم، چوکی‌ها/صندلی‌ها افتاده بود روی ‌ما و گوشت و خون همکلاسی‌های‌مان هم به سر و صورت مان پاشیده بود. همین شاید باعث شد فکر کنند مرده‌ایم و به ما شلیک نکردند.” “فکر نمی‌کردم زنده بمانم. چندبار کلمه شهادت را خواندم. پیش خدا فقط این دعا را کردم که یا زنده بمانم یا کامل بمیرم. ولی معیوب زنده باقی نمانم”. حالا دیگر فضای کوچک کلاس پر بود از دود و خون

“پس از چند ساعت پلیس‌ها از پنجره‌ها و درها داخل شدند و گفتند بخیزید و ما هم از جا بلند شدیم.” در ادامه آخرین تصویری که شکیلا از کلاس درسی‌اش به یاد دارد وحشت عجیبی را در دل و ذهن آدمی هک می‌کند. جسد بی‌جان پسری که شاید تا همین چند ساعت قبل می‌گفت و می‌خندید روی زمین نقش بسته. به پیشانی‌اش گلوله خورده و مغز سرش روی کلاس متلاشی شده. اصابت گلوله و احتمالا انفجار نارنجک نقش صورت جوان او را طوری بهم ریخته که تشخیص هویتش از روی ظاهر ممکن نبوده است. آن طرف‌تر مرضیه، یکی دیگر از همکلاسی‌های شکیلا؛ گلوله‌ای به گردن نحیفش خورده و روسری‌اش را سفت دور گردنش پیچیده. اما داغ سهیلا، تلخی دیگری دارد. “بسیار کتاب می‌خواند. بیشتر علاقمند رمان خواندن بود و می‌خواست یک نویسنده شود و دیپلمات خوب.” با گریه ادامه داد: “تنها یک مرمی/گلوله در قسمت زانویش خورده اما تحمل نتوانسته بود…” ” امروز در مسجد دیدمش.” دیدن دوستی چهارساله در کفن و روانه خاک امان از هر انسانی می‌برد. “وقتی سهیلا را در آن حالت دیدم، نفسم بند آمد…” و اما سهیلا و هم‌دانشگاهی‌هایش پس از این چگونه به زندگی عادی برخواهند گشت؟ “اصلا نمی‌توانم بیان کنم. خیلی سخت است، خیلی، بی نهایت

فرار از پنجره

روایت دانشجویانی که در روز حمله در دانشگاه حضور داشتند تقریبا مشابه و غم‌انگیز است. سجاد نجاتی هم در این رویداد زخمی شده و دو همکلاسی‌اش نیز کشته شده‌اند. او دانشجوی سال سوم دانشکده حقوق و علوم سیاسی است و کلاس درسی آن‌ها در طبقه اول ساختمان موقعیت دارد. کلاس درسی سجاد پس از حمله مهاجمان به یکی از کلاس‌های پالیسی و اداره عامه که بیشترین قربانیان هم دانشجویان همان کلاس بودند، دومین هدف مهاجمان بود. ساعت ۴۸: ۱۰ به وقت کابل؛ لامپ‌های کلاس خاموش می‌شوند. رفت و آمد برق در کابل چیز معمولی است و جای نگرانی ندارد. چند ثانیه بعد، صدای تیراندازی بالا می‌گیرد. این هم چیز تازه‌ای نیست، دانشجویان اما تصور نمی‌کردند صدای این تیراندازی از دانشگاه بلند شده باشد. دقیقه‌ای بعد یکی از استادان در دهلیز طبقه اول تیر خورد. “صدای تیراندازی خیلی بلند بود. دوستانم می‌گفتند آمد، آمد.. پسرها و دخترها جیغ می‌زدن که انتحاری آمده

سجاد

تصویر وحشتناکی که تنها تصور مرگ را به آدمی تداعی می‌کند. “استادی که در صنف/کلاس ما بود پنجره را شکست و خودش را انداخت بیرون. بقیه هم یکی پس از دیگری خودشان را پرت می‌کردند بیرون. بسیاری‌ها بلند بلند کلمه‌شان را می‌خواندند…. لا إله إلا الله محمد رسول‌الله” “از پنجره که خودم را پرت کردم با صورت به زمین خوردم. بینی‌ام شکست و از سرم خون جاری شد.” زیبا و حسینه دو همکلاسی سجاد که فرصت پایین آمدن از پنجره را نداشتند، در کلاس جا ماندند و کشته شدند. زیبا همان دختری است که عکس او در حالی که نیم تنه بی‌جانش آنسوی پنجره و نیمه دیگر بدنش اینسو، داخل کلاس خشک و بی حرکت مانده در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌شود. خانواده‌اش هنگام غسل متوجه شدند که او پنج تیر در قسمت کمر و ران‌هایش خورده است. “زیبا نسبت به بقیه قد نسبتا کوتاهی داشت. برای نجات خود چوکی را زیر پایش گذاشته و می‌خواست خودش از پنجره پرت کند اما شاید قدش نرسید. شاید هم ترسیده بود که نتوانست خودش را پرت کندف یا شایدم هم تروریست‌ها قبل از اینکه خودش را پرت کند به او شلیک کردند.” حسینه هم که برای زنده ماندن زیر چوکی/صندلی پناه برده بود، همانجا گلوله خورد و کشته شد

دانشجویی که از بازماندگان حمله بر آموزشگاه مهدی موعود هم بود

داستان سجاد اما با جنگ و انفجار در ارتباطی زنجیره‌ای قرار گرفته است. سجاد یکی از بازماندگان حمله به آموزشگاه “مهدی موعود” در غرب کابل نیز است. حمله‌ای که بیش از سه سال قبل رخ داد و در آن نزدیک به ۵۰ نفر کشته و ۶۷ نفر دیگر زخمی شدند. او آن زمان در این آموزشگاه کلاس آمادگی کنکور را فرامی‌گرفت. او همین چند هفته قبل نیز در حمله‌ای به آموزشگاه “کوثر دانش” در کابل سه عضو فامیلش را از دست داد. با سری و بینی بانداژ پیچ ادامه داد: “بعد از انفجار آموزشگاه کوثر دانش و مرگ سه نفر از خویشاوندان، هر از گاهی که از خانه بیرون می‌‍شوم مادر و مادربزرگم صدا می‌‍زنند که بخیر بری و بخیر بیایی. فقط در مورد آن‌ها و پدرم که خیلی کهن سال شده فکر می‌کردم.” با غصه و لرزشی خفیف گفت: “من اولین ثمره ازدواج‌شان هستم. بعد از گذشت ۱۵ سال از ازدواج‌شان به دنیا آمدم و همه امید پدرم هستم. به امیدهای پدرم فکر می‌کردم. به مادر و مادربزرگی که همین چند وقت پیش سه نفر از عزیزان‌شان را از دست دادند. اینکه بعد از مرگ من چه خواهند کرد؟” سجاد که به گفته خودش شاهد درگیری‌ها و رویدادهای مرگبار بسیاری بوده می‌گوید “این یکی با بقیه فرق داشت. بسیار وحشتناک بود.” یک لنگ کفش “زیبا” در گوشه‌ای از کلاس، دفترچه‌های خون‌آلود در گوشه‌ای دیگر، تکه‌های گوشت در مرکز اتاق و قطرات خون بر در و دیوار؛ آخرین تصویری که سجاد از کلاس درسی‌اش به خاطر دارد

یک دیوار فاصله تا مرگ

“همصنفی‌هایم با صورت به زمین می‌خوردند، دندان‌های‌شان، پاهای‌شان، دست‌های‌شان شکست. یکی از همکلاسی‌هایم رقیه، پس از پرت شدن از پنجره ضعف کرد، مهاجمان در همان حالت، از پنجره طبقه بالا او را گلوله باران کردند… ۵ گلوله خورده بود.” میلاد، یکی دیگر از شاهدان رویداد حمله به دانشگاه کابل است. او در این رویداد به صورت سطحی زخم نیز برداشته است. او ۲۲ سال دارد و دانشجوی سال چهارم دانشکده پالیسی و اداره عامه دانشگاه کابل است. کلاس درسی آن‌ها در طبقه دوم ساختمانی است که مهاجمان بر آن حمله کردند. او می‌گوید تا رسیدن مهاجمان به کلاس‌ آن‌ها همه هم‌کلاسی‌هایش خودشان را از پنجره پایین پرت کرده بودند

میلاد و چند همکلاسی دیگرش پس از فرود آمدن از پنجره، در گوشه‌ای از دیوار پناه گرفتند اما شماری مابقی همکلاسی‌هایش پس از پایین آمدن از پنجره پا به فرار گذاشتند. او می‌گوید مهاجمان از پنجره‌های طبقه اول و دوم ساختمان همکلاسی‌هایش را که در حال فرار بودند، تیرباران کردند. فاصله میلاد با مهاجمان تنها یک دیوار بود. “من در کنج دیوار پت/ قایم شده بودم. می‌دیدیم که همصنفی‌هایمهمکلاسی‌هایم یکی یکی مرمی/تیر می‌خوردند و به زمین می‌افتادند.” با بغض می‌گوید: “من فقط نگاه می‌کردم. هیچ کاری برای نجات‌شان از من ساخته نبود.” از رفیق و همکلاسی‌اش احمدعلی می‌گوید، از پسری خوش‌خلق‌وخو که ساعاتی قبل از حمله مهاجمان با هم مشغول بگو و بخند بودند. احمدعلی پس از اینکه خودش را از پنجره پرت کرد، از لابه‌لای باغچه دانشگاه و از میان درختان پاییزی در حال فرار به سوی خوابگاه که هم جهت با ساختمان دانشکده قرار دارد، بود که تیر خورد. “همرای مرمی/گلوله زدنش، صدا می‌زد پایم را بسته کنید، پایم را بسته کنید.. اما ما نتوانستیم کمکش کنیم. همان جا خون ضایع کرد و شهید شد

میلاد و احمدعلی

تلاش برای زنده ماندن

هیچ یک از این دانشجویان بازمانده از حمله بر دانشگاه کابل چهره مهاجمان را ندیده‌اند و الا شاید اکنون زنده نبودند. اما صدای مهاجمان را که به زبان‌های اردو و پشتو صحبت می‌کردند، شنیده‌اند. اینکه چه می‌گفتند درست مشخص نیست اما به گفته شماری از دانشجوها در حال آماردهی به همدستان‌شان بودند. میلاد از استرس و اضطراب آن ساعات می‌گوید “من که خودم را بسیار شجاع فکر می‌کردم وضعیتم بسیار خراب شده بود. یک دفعه دلم می‌شد که زیاد گریه کنم. دستم را در چشم‌هایم گرفتم و کلمه‌ام را خواندم چندبار. نفسم را قید کرده بودم، حرکت نمی‌کردم، می‌ترسیدم که تلفنم زنگ بخوره.” وحدت‌الله هم دانشجوی کلاس پالیسی و اداره عامه است. او در همان دقایق اول پس از ورود مهاجمان به ساختمان در یکی از دستشویی‌های ساختمان خودش را قایم کرد و تا پایان درگیری همانجا گیر مانده بود. حمله بر دانشگاه کابل، اولین حمله بر یک مرکز علمی و تحصیلی نیست. حملات بسیاری از این دست در سال‌های اخیر به ویژه در کابل رخ داده و تلفات زیادی به همراه داشته است. و تصاویر تراژیک فرار دانشجویان از در دیوار دانشگاه، ناله‌ها و فریادهای زخمیان این رویداد، صورت و جان بی‌‌رنگ و روی جوانانی که کشته شدند، همه و همه صحنه‌های تلخی است که قطعا تاثیرات مخرب آن برای سال‌ها روان‌گیر دانشجویان خواهد بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *